دسته : روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل : word
حجم فایل : 115 KB
تعداد صفحات : 71
بازدیدها : 445
برچسبها : دانلود پایان نامه پژوهش پروژه
مبلغ : 20000 تومان
خرید این فایل1-1 مقدمه
طی چند دهه گذشته علاقه و توجه به رشد عاطفی و اجتماعی کودکان پیش دبستانی و کودکستانی افزایش یافته است. پیش از این والدین، متخصصان و پژوهشگران بر این باور بودند که مشکلات کودکان ناشی از نارسایی های رشدی آنها است و این گروه از کودکان این مشکلات را پشت سر خواهند گذاشت. واقعیت این است که دوران کودکستان و پیش دبستان دورانی است که با رشد و تغییر بسیار همراه است، از این رو پاره¬ای ناپایداری های رفتاری را می توان انتظار داشت. با این وجود کاملاً روشن است که بسیاری از کودکان که در سال های اول کودکی مشکلات عاطفی و رفتاری دارند در طی زمان و شاید تا دوران بلوغ و حتی در بزرگسالی نیز مشکلاتشان ادامه خواهد یافت (خسروی و همکاران، 1389).
زندگی خانوادگی نقش اساسی در حفظ سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی کودکان و والدین دارد. خانواده دارای اهمیت تربیتی و اجتماعی است. در بین تمامی نهادها، سازمان ها و مؤسسات اجتماعی، خانواده مهمترین، ارزشمندترین و اثربخش ترین نقش ها را داراست. خانواده طبیعی ترین واحد تولید مثل و فراگیرترین واحد اجتماعی به شمار می آید؛ زیرا همه اعضای جامعه را در بر می گیرد. افراد از سوی خانواده گام به عرصه هستی می نهند و جامعه نیز از تشکل افراد، هستی و قوام می یابد و از آن رو که نهاد خانواده مولد نیروی انسانی و معبر سایر نهادهای اجتماعی است از ارکان عمده و نهادهای اصلی هر جامعه به شمار می رود (نوابی نژاد، 1381).
در این میان شیوه ها فرزندپروری از یک طرف و وجود مشکلات روانی برای مادران همانند استرس از طرف دیگر می تواند بر رفتار کودک تأثیر گذار باشد. شیوه های فرزندپروری مجموعه-ای از نگرش های والدین نسبت به کودک است که از نهاد خانواده نشأت می گیرد و منجر به جو هیجانی می شود که در آن جو رفتارهای والدین بروز می نماید. در واقع فرزند پروری فعالیتی پیچیده و در برگیرنده رفتارهای خاصی است که کودک را تحت تأثیر قرار می دهد (دارلینگ و گرولینگ 1993؛ به نقل از اسلمی، 1385). و از آنجا که مادر اولین کسی است که نوزاد با او رابطه برقرار می کند، بنابراین مهم ترین نقش را در پرورش ویژگی های روانی و عاطفی کودک به عهده داشته و به عنوان کانون سلامتی یا بیماری کودک محسوب می شود. کودکان با مشکلات رفتاری و والدین نه تنها بر یک دیگر تأثیر متقابل دارند، بلکه سایر اعضای خانواده یعنی دیگر فرزندان را نیز تحت تأثیر قرار می دهند. تحقیقات نشان داده است که اختلالات رفتاری کودکان ارتباط تنگاتنگی با مشکلات روانی والدین دارد. و این ارتباط نشان دهنده این مطلب است که خانواده و خصوصاً رفتار والدین در دوران کودکی نقش مهمی در بروز اختلال های رفتاری در دوران کودکی و بزرگسالی دارد (ظروفی، 1380). به عبارت دیگر وجود مشکلات رفتاری کودک به منزله روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای تربیتی نادرست والدین و تعاملات معیوب آنها با فرزندان ارتباط دارد (بیرامی، 1388).
به طور کلی امروزه دیگر نمی توان کودک را به عنوان موجودی کاملاً منفعل که صرفاً متأثر از دیگران است در نظر گرفت، چرا که ویژگی های خلقی او نیز در تعامل هایی که با اطرافیان (به ویژه والدین) دارد، بسیار تأثیر گذار است. از این رو امروزه متخصصان بالینی و پژوهشگران، کیفیت این تعامل را در روابط والدین و کودکان مورد توجه ویژه قرار داده اند و این نکته را پذیرفته اند که برخی از ویژگی های والدین، همانند سلامت روان و متغیرهای چارچوب خانوادگی، همانند شیوه های فرزندپروری بر چگونگی پاسخگویی والدین به نیازهای فرزندانشان تأثیر گذار است. لذا ارائه روش هایی که بتوان بر اساس آن چگونگی روابط والدین- کودک را مشخص کرد، به ویژه در شرایطی که این رابطه دچار تنیدگی و مشکل است، می تواند به عنوان بخشی از برنامه های پیشگیری در نظر گرفته شود (زرگری نژاد و یکه یزادن دوست، 1386).
با توجه به موارد گفته شده هدف اصلی پژوهش حاضر تعیین ارتباط ارتباط شیوه های فرزندپروری و استرس مادران با مشکلات رفتاری در کودکان پیش دبستانی می باشد.
1-2 بیان مسئله
دوران كودكی از مهمترین مراحل زندگی است كه در آن شخصیت فرد پایه ریزی و شكل می گیرد. اغلب اختلالات رفتاری ناشی از كمبود توجه به دوران حساس كودكی است. این بی توجهی منجر به عدم سازش با محیط و بروز مشكلات رفتاری برای كودك می شود. مشكل رفتاری به رفتار فردی اطلاق می شود كه بدون پایین بودن بهره هوشی، تعادل روانی و رفتاری از اندازه عمومی اجتماع دور و دارای شدت، تكرار، مداومت در زمانها و مكانهای متعدد باشد. به طوریكه در عملكرد تحصیلی، رفتاری دچار درماندگی و یا كاهش میزان كارایی فرد گردد، این گونه كودكان مرتب از سوی اطرافیان طرد می شوند و در مدرسه مرتب از آنها گله و شكایت دارند (براون و پرسی ، 2007). لذا توجه به مشكلات شایع رفتاری كودكان یكی از موضوعات حائز اهمیت بوده و شناسایی سریع و به موقع اختلالات، امكان درمان سریعتر آنان را مهیا می سازد.
مطالعات انجام شده در فرهنگ های مختلف نشان داده است که درصد قابل توجهی از کودکان سنین مدرسه و قبل از مدرسه دچار مشکلات رفتاری هستند (هارلند، ریجنولد، بروگمن، ورلو- وانهوریک و ورهاست ، 2002). مطالعات نشان داده است که این مشکلات باعث اختلال در کارکرد فرد و خانواده می شود و آثار منفی بر یادگیری، ارتباط و کارایی اجتماعی آنان دارد (رواقی و همکاران، 1379؛ به نقل از خدام و همکاران، 1388). نتایج پژوهش ها بیانگر این موضوع است که تداوم مشکلات رفتاری کودکان باعث می شود که در نوجوانی عزت نفس پایینی را تجربه کنند (آنولا و همکاران ، 2000)، روابط تیره تری با والدین داشته باشند (ریچموند و استوگر ، 2006)، از لحاظ اجتماعی بیشتر از سوی همسالان طرد شوند و علکرد ضعیفی را در مدرسه نشان دهند (پدرسون و همکاران ، 2007؛ آنسری و لاتر ، 2009) و ناتوانی های اجتماعی، هیجانی و روانی عمیقی را تجربه کنند (ریوتل و همکاران ، 2011).
پژوهش ها در حوزه مشکلات رفتاری کودکان و نوجوانان نشان می دهند که مجموعه ای از عوامل از قبیل ژنتیک، اجتماعی و خانوادگی در بروز این مشکلات نقش دارند. هر چند هر یک از این عوامل در بروز و تداوم این مشکلات دخیل هستند، با این حال عوامل خانوادگی بیشتر از سایر عوامل مورد توجه پژوهشگران بوده (محمد خانی و اسکندری، 1384؛ به نقل از زرگر، بهرام آبادی و بساک نژاد، 1391). در واقع کودک در خانواده پندارهای اولیه را درباره جهان فرا می گیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد می یابد، شیوه های سخن گفتن را می آموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد می گیرد و سرانجام نگرش ها، اخلاق و روحیاتش شکل می گیرد و اجتماعی می شود (حسینی نسب و همکاران، 1387؛ به نقل از زرگر و همکاران، 1391). نتایج پژوهشی حاکی است که خانواده محیط مهمی است که با طیف وسیعی از رفتارهای اجتماعی و هیجانی فرزندان ارتباط دارد (ماینیر و همکاران ، 2011). از جمله فرایندهای خانوادگی که می تواند در شدت و یا کاهش مشکلات رفتاری کودکان تأثیر داشته باشد، شیوه های فرزندپروری است. محیطی که کودکان در آن پرورش می یابند در شکل گیری رفتارهای آن مؤثر است و شیوه های فرزندپروری والدین پیامدهای مهمی برای سازگاری اجتماعی کودکان و نوجوانان هستند و بر پایه ترکیب پاسخ دهی و چشم داشت های والدین، به سه نوع اقتدارمنش ، استبدادی و سهل گیر تقسیم بندی می شوند (حسین پور، 1381). در شیوه تربیتی اقتدار منش، والدین از نظر پاسخ دهی و چشم داشت ها در سطح بالایی قرار دارند. در شیوه تربیتی استبدادی، والدین قوانین سختی را برای فرزندان خود تعیین می کنند اما صمیمی و حمایت کننده نمی باشند و در شیوه تربیتی سهل گیر، والدین از نظر پاسخ دهی در سطح بالایی قرار دارند، ولی چشم داشت های آنها از فرزندان بسیار اندک است. کاتز و گاتمن (1993) در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که والدینی که برای حل تعارض های خود سبک های خصمانه ای به کار می برند، فرزندانی دارند که دارای نشانه های رفتار ضد اجتماعی تری هستند (آهنگرانزابی و همکاران،1390). انگریست و همکاران (1996) بیان نمودند که سبک های فرزند پروری در کاهش رفتارهای پر خطر کودکان و نوجوانان مؤثر است. مطالعات نشان داده است که هر چه میزان حمایت و پاسخدهی والدین در شیوه تربیتی بالاتر باشد، میزان مشکلات رفتاری فرزندان نیز کمتر است (بیر و گوسونس ، 1999؛ آنولا و همکاران ، 2000؛ به نقل از رحمانی و همکاران، 1385).نتیجه تحقیق ویلدر و والت (2002) بیانگر این است که والدینی که وقت بیشتری را صرف سرپرستی فرزندانشان می کنند، دارای فرزندانی هستند که کمتر به سمت رفتارهای پرخطر و نامناسب متمایل می شوند.
دکوریک و همکاران (2004) در پژوهش خود نشان دادند که کیفیت منفی روابط بین والدین و فرزندان، نظیر تعارض زیاد و پیوند عاطفی کم، با سطوح بالاتر مشکلات رفتاری ارتباط دارد. ارگیز و رس (2006) نشان دادند که از لحاظ آماری بین سبک های فرزند پروری و مشکلات رفتاری نوجوانان ارتباط معنی داری وجود دارد. عبدالله زاده و سامانی (2010) در پژوهش خود نشان دادند که فرایندهای خانواده (مانند سبک های تربیتی، انسجام خانوادگی، انعطاف پذیری خانواده و...) بر اضطراب، افسردگی و فشار روانی کودکان و نوجوانان مؤثر است. نتیجه پژوهش آهنگرانزابی و همکاران (1391) نشان داد که بهترین روش فرزند پروری برای کاهش پرخاشگری فرزندان سبک دموکراتیک است.
از سوی دیگر سلامت روان والدین به خصوص مادر به عنوان اولین کسی که نوزاد با او ارتباط برقرار می کند و مهمترین نقش را در پرورش ویژگی های روانی و عاطفی کودک به عهده دارد و به عنوان کانون سلامتی یا بیماری کودک محسوب می شود، بسیار حائز اهمیت است. عدم استرس به عنوان یکی از فاکتورهای مورد نیاز برای سلامت روان قابل توجه است چرا که بدیهی است استرس عملکرد فرد را در قلمرو اجتماعی، روان شناختی، جسمانی و خانوادگی دچار اختلال می کند و باعث تغییرات روان شناختی مانند افزایش تحریک پذیری، اضطراب، تنش، حالت عصبی و ناتوانی در مهار خود، روابط اجتماعی و خانوادگی می شود و در ایفای نقش حرفه ای یا پدری و مادری، مانع به وجود می آورد (استورا، 1377؛ به نقل از اصانلو و همکاران، 1390). در تعریف استرس می توان گفت هر عاملی که باعث شود وحدت روان- زیستی انسان تهدید شود، استرس نامیده می شود (طریقتی، 1367؛ به نقل از اصانلو و همکاران، 1390). تحقیقات نشان داده است که مشکلات رفتاری کودکان ارتباط تنگاتنگی با مشکلات روانی والدین دارد. به بیان دیگر، هر چقدر مشکل روانی والدین شدیدتر باشد، ظهور اختلال های رفتاری کودکان نیز سریع تر خواهد بود. یافته ها بر اهمیت سلامت روان مادران بر بهزیستی کودک تأکید داشته و بیان می کنند که بیماری روانی یکی از والدین احتمال ابتلا کودک به بیماری های روانی را افزایش می دهد (سندرس ، 2002). نتایج مطالعات بیانگر است که کودکان با والدین دچار اختلالات روانپزشکی، مشکلات رفتاری بیشتری دارند (والر و همکاران ، 2000؛ وامبوت و ریس ، 2006). مداوس وهمکاران (2007) در تحقیقی نشان دادند که اضطراب، افسردگی و استرس مادران با افزایش اختلالات نظیر اضطراب و افسردگی، نقص توجه و بی اعتنایی مقابله ای در کودکان رابطه دارد. نتایج پژوهشی حاکی است که استرس، افسردگی و شیوه های مقابله ای ضعیف در والدین با مشکلات رفتاری سازگاری، تعامل اجتماعی ناکارآمد، خود اثرمندی پایین و مشکلات تحصیلی در کودکان همراه می باشد (کولمن و کاراکر ، 2003؛ جونز ، 2006 ؛ سالو وهمکاران ، 2009). همچنین جان و همکاران (2006) و کوهن و همکران (2009) هر کدام در تحقیقات جداگانه نشان دادند که بیماری جسمی یا روانی والدین می تواند در بروز رفتارهای ناهنجار در فرزندان نقش داشته باشد. ریاحی و همکاران(1391) در پژوهش خود نشان دادند که بین مشکلات رفتاری کودکان و اختلال روانی مادران همبستگی بالایی وجود دارد.
خرید و دانلود آنی فایل